۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

چرا در ايران 8500 امامزاده وجود دارد؟

دوست عزيزی چند روز پيش مطلبی با عنوان «8500 امامزاده در ايران وجود دارد» نوشته بود و به بالاترين لينک کرده بود.اگر چنانچه اين مطلب را نخوانده ايد به آدرسهای زير جهت خواندن آن مراجعه کنيد.

،http://kachestan.posterous.com/25344720

http://balatarin.com/permlink/2010/8/10/2149834

اين دوست عزيز در پايان اضافه کرده بود که «تصور بکنيد اگر به جاي اينها مراکز آموزشی و فرهنگی بود ، چه اتفاقی می افتاد.»

از آنجا که اين لينک در بالاترين رای بالايي آورد ، اين مطلب را در رابطه با چرايي وجود اين همه امامزاده در ايران ، از زاويه ديگری نوشته ام که اميدوارم ، فارغ از بحث مثبت و يا منفی گرفتن ، مطالب آن ديده شود.ضمن اينکه تا حد ممکن سعی شده است که کوتاه و مختصر باشد.

1)در اينکه تعدادی از اين امامزاده ها ، قلابی است و مرده ای در آن وجود ندارد و برپايي آنها کار شيادان است ، هيچ شکی نيست ولی خوب درصد بالايي از اين امامزاده ها ، واقعا وجود خارجی دارند.

2)وجود اين همه امامزاده در ايران ، ربطی به جمهوری اسلامی ندارد ،جمهوری اسلامی بيش از 30 سال نيست که در عرصه حيات ايران ، جاخوش کرده است و همه خوب می دانيم که امامزاده ها از ديرباز در ايران وجودداشته اند.

3)در رابطه با اينکه چرا خاندان حضرت علی(همه امامزاده ها از نوادگان ايشان هستند) نزد مردمان ايران زمين محترم شمرده می شوند ، دلايل متفاوتی وجود دارد، که از منظر اين نوشتار يکی از دلايل اصلی آن به شرح زير است:

همه خوب می دانيم که ايرانيان اسلام را به زور شمشير پذيرفتند ، يعنی اينگونه نبود که اسلام خود را به عنوان مکتبی انسانی و فرهنگی معرفی کند و مردم ايران آزادانه و با اشتياق ،آن را از جان و دل بپذيرند ، بلکه در پی ضعف سلسله ساسانی در ايران و پس از حمله وحشيانه اعراب به ايران و مقاومت جانانه مردم ، سرانجام ، اعراب ايران را فتح کردند و مردم بين پذيرفتن اسلام و بدست آوردن امنيت نسبی در يک طرف و نپذيرفتن آن و پرداخت باج به اعراب و آزار و اذيت از جانب آنها در يکسو ، پذيرش اسلام(شايد از روی تقيه) و در امان ماندن نسبی را قبول کردند.يعنی اجداد همين جنتی و يزدی و مصباح(اگر واقعا اين افراد ايرانی باشند) که امروز ايران را بدون اسلام مشتی خاک بی ارزش ،معرفی می کنند، در مقابل هجوم اعراب و حمله وحشيانه آنها ، چه خون دلها که نخورده اند و چه مصيبتها که نکشيده اند.به هر حال ايرانيان ، وقتی اينگونه اسلام را پذيرفتند ، برای اينکه در فرهنگ اعراب اضمحلال پيدا نکنند ، و بتوانند هويت خود را حفظ کنند ، به اپوزسيون حاکميت آنروز که همين خاندان حضرت علی بودند ، متمايل شدند.در طول حکومت امويان و عباسيان ، خاندان حضرت علی به عنوان اپوزسيون حاکميت ، قرار داشتند و نزديکی ايرانيان به اين اپوزسيون ، علاوه بر دلايل ديگری که می تواند داشته باشد ، يک جور دهن کجی به حاکميت اسلام حاکم نيز بوده است.اتفاقا ايرانيان با تيزهوشی خود را به اين اپوزيسيون نزديک کردند و توانستند ، هويت ايرانی خود را حفظ کنند.

به عنوان مثالی برای اين مطلب بهتر است به يک مورد اشاره کنم:

ايران و مصر ، دو تمدنی بودند که قبل از ظهور اسلام در عربستان ، وجود داشتند و بعد از ظهور اسلام ، هر دو اين کشور ها توسط اعراب فتح شدند.مصر امروزی را همه کشوری عربی می دانند و آنها را جزو کشورهای عربی به حساب مي آورند ،حتی شايد بعضی گمان کنند که نژاد آنها نيز عرب است ، زبان آنها که کاملا عربی است.در صورتيکه مصر دارای زبان و فرهنگ مخصوص بخود بوده است و اصلا نژاد مردمان آن عرب نبوده است.ولی بعد از حمله اعراب ، مصر به صورت کامل در فرهنگ عرب مضمحل شد و امروزه از فرهنگ و زبان آداب و رسوم مصر قبل از اسلام ، چيزی در ميان مصريان امروز ديده نمی شود ، تا جاييکه همه ممکن است به اشتباه فکر کنند که اصلا نژاد مردم مصر نيز عرب است.ولی ايران با وجود تمام ناملايمات ، توانست تا جايي که می شود ، فرهنگ خود را از تاخت و تاز اعراب دور نگهدارد و آنرا حفظ کند.

يکی از دلايل عمده اين ، از نظر اين نوشتار ، نزديکی ايرانيان به اپوزسيون حاکميت موجود آن زمان ، که همين خاندان حضرت علی هستند، بوده است.در طول دوران حکومت امويان و عباسيان ، خليفه اسلام ،خود را ولی امر مسلمين جهان می دانسته و خود را جانشين پيامبر معرفی می کرده و تمام اختيارات او را برای خود در نظر می گرفته است و ايرانيان نيز برای اداره حکومت اسلام برای او باج می فرستاده اند.برای رهايي از شر اعراب نيز در ايران حرکتها و جنبشهايي هم انجام می گرفته است ، ولی خوب به دلايلی موفق نمی شده و به نتيجه نمی رسيده است.بنابراين ايرانيان راهی بجز نزديکی به خاندان علی ، که در آنزمان در موقعيت اپوزسيون قرار داشتند، برای نشان دادن مخالفت خود با اسلام حاکم و دهن کجی به آنها نداشته اند.بايد اين را در نظر گرفت که در آن زمان امکان راه انداختن جنبش سبز و اطلاع رسانی از طريق اينترنت و ماهواره وجود نداشته است ، بنابراين بايد محدوديتهاي ايرانيان آنزمان را در نظر گرفت.بنابراين ايرانيان با برپاکردن امامزادها و محترم شمردن آل علی ، هم به حاکميت موجود اعتراض و دهن کجی می کرده اند و هم می توانسته اند که با ايجاد فضای تنفس برای خود ، بتوانند هويت خود را حفظ کنند.اينکار از يک طرف برای خاندان حضرت علی خوب بوده است ، چون باعث می شده که آنها هم بتوانند از اين فضا خود را و خاندان خود را و اهداف و آرمانهای خود را حفظ کنند(دقت کنيد که آنها هم حکومت را حق خود می دانسته و حاکميت موجود را کودتايي می دانسته اند) و از طرف ديگر ايرانيان هم می توانستند که با نزديکی به آنها ، نگذارند که به صورت کامل در اعراب مضمحل شوند و هويت خود را حفظ کنند.

ايرانيان هيچ وقت اسلام را آنچنان که اعراب می خواستند ، نپذيرفتند و وقتی که مجبور شدند که پس از سالها بپذيرند، نسخه ای از آنرا پذيرفتند که اپوزيسيون حاکميت آنروز ،ارائه می کرد.

بنابراين برپا کردن امامزاده ها و محترم شمردن آل علی ، از هوشمندی ايرانيان بود که در حاليکه در تنگنای پذيرش اسلام قرار گرفته بودند ، برای گريز از اضمحلال کامل فرهنگ و هويت خود ، راهی برای مبارزه با حاکميت باز گذاشته بودند.به عبارت ديگر ، هم خاندان علی از حاکميت دل خوشی نداشتند و هم ايرانيان (هردو به خاطر دلايل خاص خود)و اين نقطه اشتراک باعث پيوند آنها شد و اتفاقا هر دو نيز از آن منتفع شدند.

به عبارت ديگر از نقطه نظر اين نوشتار ، وجود امامزاده ها در ايران و محترم بودن آل علی ، به خاطر موقعيتی سياسی است که اين خاندان در اختيار ايرانيان قرار دادند تا ايرانيان بتوانند علی رغم اينکه کشوری تحت حاکميت مطلق اعراب بودند ولی موقعيت اپوزسيونی خود را نسبت به حاکميت حفظ کنند و اعراب نتوانند ايران را به صورت کامل در خود مضمحل کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر