۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

آقای ا.ن. ، لطفا پول به حساب معتادان سرپرست خانوار نريزيد.

الحمدا.. به لطف شما معتاد در مملکت ، کم که نداريم.حالا شما حساب کنيد ، معتادی که بدون پول مستقيم يارانه از نان شب زن و بچه اش می زند و هزينه کوفت و زهر مار خود می کند ، هر دو ماه پول مستقيمی نيز در حسابش واريز شود.فکر می کنيد آنرا صرف زن و بچه اش می کند، نخير ، يکراست می رود سراغ همان کوفت و زهر ماری که به آن وابسته است. حالا اين وسط حق زن و بچه بيگناه آن فرد معتاد چه می شود ، خدا می داند.تازه ممکن است همين پول يارانه ، انگيزه بيشتری برای مصرف بيشتر او باشد و اين خود معضلی اجتماعی را در درون خود پرورش می دهد.

اين پولی که می خواهيد بدهيد ، کسی را خوشبخت نمی کند ، مواظب باشيد ، باعث بدبختی بيشتر خانواده های دارای سرپرست معتاد نشود.

۱ نظر:

  1. خسته از ریاکاران۱۱ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۴۱

    مولانا داستان نغزی در مثنوی روایت می کند که در حقیقت نقد حال ماست آن.
    می فرماید صوفی ای به خانقاهی رفت و خرش را دم در خادم سپرد و داخل شد. مقیمان گرسنه هم با هماهنگی همدیگر بدون خبر دادن به آن عوام، خرش را بردند و فروختند و با پولش جشنی گرفتند و با آهنگ خر برفت و خربرفت شکمی از عزا درآوردند و البته مسافر خسته را هم بسی اکرام کردند:
    چون سماع آمد ز اول تا كران
    مطرب آغازيد يك ضرب گران
    خر برفت و، خر برفت آغاز كرد
    زين حرارت جمله را انبار كرد
    زين حرارت پايكوبان تا سحر
    كف زنان ، خر رفت ، خر رفت اى پسر
    از ره تقليد آن صوفى همين
    خر برفت آغاز كرد، اندر چنين
    این نادان هم به آهنگ آنها رقصیدنش گرفت و تا صبح خواندند و خوردند و صفا کردند! دم صبح رفت سراغ خادم که خر ما را بدهید می خواهیم برویم! نگهبان گفت مرد ناحسابی کدام خر؟ گفت همانی که دیشب به تو سپردم. خادم گفت: صوفيان گرسنه حمله كردند, من از ترس جان تسليم شدم, آنها خر را بردند و فروختند تو گوشت لذيذ را ميان گربه‌ها رها كردي. صوفي گفت: چرا به من خبر ندادي, حالا آن‌ها همه رفته اند من از چه كسي شكايت كنم؟ خرم را خورده‌اند و رفته‌اند!
    خادم گفت: به خدا قسم, چند بار آمدم تو را خبر كنم. ديدم تو از همه شادتر هستي و بلندتر از همه مي‌خواندي خر برفت و خر برفت, خودت خبر داشتي و مي‌دانستي, من چه بگويم؟
    داستان ایران ماست. از روزی که در این سرزمین نفت پیدا شد و حتی قبل از آن، حاکمان به صلاحدید خود نفت ملت را می برند و می فروشند و با آن جشن می گیرند و ملت هم می روند جشن ها را به طور خود جوش! شلوغ می کنند و آن وسط خودشان هم می رقصند و بعد از این که مستی آن بخور بخور رفت، هوار می کنند که خر مان را بدهید می خواهیم برویم.
    الان بازی یارانه ها هم همان طور است. مقیمان گرسنه تصمیم گرفته اند خر یا همان نفت مردم را بفروشند و البته صاحبش را با پول همان خر قدیم و نفت جدید، اکرامش هم می کنند و بریز و بپاش، و عوام آن کسانی که در این بزمی که از مال خودشان برپا می شود خوش می رقصند.
    تا صبح این بساط کی فرا برسد و مستی از سر این جماعت کی بپرد و کی سراغ خر/نفت شان را بگیرند!

    پاسخحذف