در تاريخ می خوانيم که حضرت ابراهيم ، وقتی در مقابل مردم بت پرست زمان خود قرار گرفت ، راهی جز توهين به اعتقادات آنها پيدا نکرد.ايشان وقتی که مردم خارج از شهر بودند ، تمام بتها را شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ قرار داد.توهين و جسارت به اعتقادات يک قوم از اين بالاتر که خدای آنها را نابود کنی؟اين بزرگترين توهينی بود که حضرت ابراهيم به اعتقادات مردم زمان خود کرد.وقتی مردم به بتخانه رفتند و صحنه را ديدند ، به حضرت ابراهيم شک کردند ، ولی ايشان گفت ، اينکار ، کار بت بزرگ است و مردم در جواب گفتند که بت بزرگ نمی تواند اينکار را بکند.و آنجا بود که حضرت ابراهيم ، بزرگترين تناقض فکری و اعتقادی را در مقابل مردم بت پرست زمان خود قرار داد.ايشان گفتند : وقتی اين بتها حتی نمی توانند از خود دفاع کنند و شما هم به اين نکته ، خودتان معترف هستيد ، چگونه انتظار داريد که از شما محافظت کنند و خدای شما باشند.
در حقيقت حضرت ابراهيم با اين توهين خود ، مردم را به پوچ بودن اعتقاداتشان مطلع کرد ، البته با يک منطق قوی و استدلالی که پايه های اعتقادی مردم را به چالش گرفت و با استفاده از يک روش جالب و ابتکاری.منظور اينکه ، در اين روش حضرت ابراهيم ، اصالت بر استدلال و منطقی است که در پس اين توهين وجود دارد ، و نه بخاطر خود توهين.يعنی اگر حضرت ابراهيم ، اينچنين استدلال و منطقی نمی توانست برای اينکار دست و پا کند ، دست به اين توهين نمی زد.
با تعريفی که جمهوری اسلامی از جنگ نرم ارائه می دهد ، تمام انبيا و پيامبران الهی نيز ، جزء جنگجويان نرم خواهند بود ، چون همه آنها نيز سعی می کردند که با روشهای مسالمت آميز و بدون خشونت ، به نقد روشهای موجود و روشنگری در جامعه بپردازند و در نمونه ذکر شده(حضرت ابراهيم) حتی توهين به اعتقادات مردم نيز(در آن زمان بت پرستی) نيز بکار گرفته شده است.
بنده بدون در نظر گرفتن اعتقادات قلبی خود ، بر اين باورم که مشکلی که در حال حاضر جمهوری اسلامی برای مردم و جامعه بوجود آورده است ، ربطی به دين اسلام ندارد.اينکه جمهوری اسلامی آمده است و رای مردم را دزديده و کودتای انتخاباتی کرده است ، چه ربطی به خود اسلام دارد؟
اينکه جمهوری اسلامی ، حقوق اساسی و قانونی مردم (مثلا حق تجمع اعتراضی) که حتی در قانون اساسی نيز به صراحت ذکر شده است ، را به راحتی آب خوردن نقض می کند ، چه ربطی به اسلام دارد؟
اينکه معترضان را شکنجه می کنند و به زندانيان تجاوز می کنند و احکام قضايي غير قانونی صادر می کنند ، چه ربطی به اسلام دارد؟
اينکه مثلا يک فردی که خود را عالم دينی می داند فتوا می دهد که حفظ نظام از نماز و روزه واجب تر است ، چه ربطی به خود اسلام دارد.در کجای اسلام هست که اگر حکومتی اينگونه بر مردم تاخت و بی عدالتی کرد و قوانين را نقض کرد ، حفظ آن از نماز و روزه واجب تر است؟
و هزار نمونه ديگر از اين دست.
اسم آنرا اسلام بگذاريم و يا دموکراسی و يا هر چيز ديگر ، وقتی به اسم آن کسی خطا و خلافی بکند ، ربطی به اصل ماجرا ندارد.
چالشی که اکنون در جامعه وجود دارد ، اين است که آيا ذات اين بی عدالتی ها به خاطر اسلام است يا اينکه به خاطر جمهوری اسلامی است که پشت اسلام سنگر گرفته است.
متاسفانه ، عده ای به اشتباه ، عملکرد جمهوری اسلامی را به پای اسلام می گذارند.دقت کنيم اينکه اسلام چيز خوبی است و يا بدی است ، مقوله ديگری است.اينکه به اسلام انتقادی وارد است يا نه دين بدون نقص و ايرادی است ، مقوله متفاوتی است.
در حال حاضر ، ما با حکومتی طرف هستيم که خود را اسلامی می داند و خامنه ای را نماينده خدا بر روی زمين و انواع و اقسام بی عدالتی ها و بی منطقی ها را روا می داردو تمام حقوق انسانی و حتی اسلامی مردم را ناديده می گيرد.
حال برای مبارزه با اين روشهای و مرام ناعادلانه و غير منطقی حکومت ، بايد اسلام را مورد مواخذه قرار داد؟
سخن اصلی من اين است که بايد بين عملکرد جمهوری اسلامی و اسلام ، تفاوت قائل شد.اسلام در جای خود ، قابل نقد و انتقاد است ، نقاط ضعف و قوتی دارد که می توان بر روی آن بحث کرد ، ولی در حال حاضر مشکل اصلی ، جمهوری اسلامی است که از اسلام و اعتقادات مردم ارتزاق می کند و حتی به همان قوانين اسلامی نيز پايبند نيست.
حال ما در اين مقطع تاريخی با اين حکومت با رنگ و لعاب اسلامی روبر هستيم ، که اعتقادات مردم را نيز به بازی گرفته است ، در اين مقطع خاص زمانی و تاريخی ، توهين به اسلام ، خود ريختن آب در آسياب حکومت است که با تحريک احساسات دينی مردم ، برای خود طول عمر دست و پا کند.
هر چه اين توهين ها و اهانتها حالت هزل گونه و هجو گونه به خود دهد ، جمهوری اسلامی از آن بيشتر خوشحال خواهد بود.و تازه ممکن است حتی آنها را برای تحريک احساسات دينی مردم ، انتشار هم بدهد ، نمونه آن مراسم قرآن سوزی آن کشيش آمريکايي که با اينکه او از کار خود منصرف شد ، جمهوری اسلامی غصه دار بود که چرا آنکار را نمی کند تا بهتر بتواند بر روی آن مانور دهد.
بنابراين بنده معتقدم که اولا بين عملکرد جمهوری اسلامی و خود اسلام بايد تفاوت قايل شد.و در ثانی ، نقد دين در جای خود محترم است و نکته آخر اينکه ، اساسا توهين های هزل و هجو گونه به دين ، نه تنها به روشنگری کمکی نمی کند که باعث می شود ، راه نقد و انتقاد درست و حسابی نيز بسته شود.
اگر هدف از توهين به دين روشنگری است ، (همانند کاری که حضرت ابراهيم با مردم زمان خود کرد) به نظر نمی رسد با اينگونه روشها ، روشنگری خاصی انجام شود و اگر هم فقط سرگرمی و تفريح است که اينکار ، راه نقد اساسی از دين را نيز خواهد گرفت و علاوه بر آن هر توهين هزل گونه به دين ، عمر جمهوری اسلامی ر ا بيشتر خواهد کرد.